مفهوم عمل و عاملیت انسانی* در حوزه تاریخ زندگی و همچنین در موج جدید مطالعات مسیر زندگی، که افراد را در بافت اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد، مورد توجه بوده است. در داخل محدودیتهای جهان، افراد خود از بین گزینههای مختلفی که مسیر زندگیشان را میسازد، دست به انتخاب میزنند. تفاوتهای فردی با متغیرهای محیطی جهت ایجاد بروندادهای رفتاری تعامل میکنند و نقش فرد و ساختار**در انتخابهای موجود در مسیر زندگی بیش از پیش برجسته میشود. دیدگاههای نظری در دهههای اخیر معتقد بودهاند که افراد خود مسیر زندگی خویش را تعیین میکنند (الدر[1]، 1994).
انقلاب شناختی و به خصوص نظریه شناختی- اجتماعی بندورا[2]، در زمینه خودکارایی[3]، بیش از پیش اهمیت عاملیت انسانی را در ساختار اجتماعی و محدودههای عملکردی مطرح نموده است. بندورا خودکارایی را "اعتقاد یک فرد به قابلیتهای خود در سازماندهی و انجام یک رشته فعالیتهای مورد نیاز برای مدیریت شرایط و وضعیتهای مختلف" تعریف میکند (بندورا، 1995، ص2). به عبارت دیگر خودکارایی، اعتقاد یک فرد به توانایی خود جهت موفق شدن در یک وضعیت خاص است. به عقیده بندورا این اعتقاد عامل تعیین کننده تفکر، رفتار و احساس فرد است.
تقریباً همه افراد میتوانند تشخیص دهند که چه هدفهایی را میخواهند و یا چه چیزی را میخواهند تغییر دهند، ولی به عمل تبدیل کردن این برنامهها با توجه به ساختار امکان پذیر است. ِاکلس[4] (2008) معتقد است که دو مجموعه از عقاید به طور مستقیم با مفهوم عاملیت انسانی در ارتباط هستند: 1) انتظارات فرد از موفقیت و 2) اهمیت و ارزش فرد برای گزینههای متعددی که در یک موقعیت در دسترس هستند. از نظر اِکلس تجربهها و نگرشهای شخصی و عقاید روانشناختی از جمله اسنادهای سببی، نقاط کنترل عقاید، کلیشههای نقشهای اجتماعی، اهداف کوتاه مدت و بلند مدت، و خودپنداره فردی و اجتماعی نقش مهمی را در چگونگی عمل فرد در یک موقعیت یا انتخاب یک گزینه بازی میکند(اِکلس، 2008). در شکل(1) به خوبی میتوان چارچوب نظری اِکلس را در حوزه نظریه ارزش-انتظار انتخابهای پیشرفت[5] ملاحظه نمود.
عاملیت انسانی و نظریه خودکارایی
مفهوم خودکارایی در مرکز نظریه شناختی-اجتماعی بندورا قرار دارد. نظریه بندورا بر نقش یادگیری مشاهدهای، تجربیات اجتماعی و جبرگرایی تقابلی[6] در رشد شخصیت فرد تأکید میکند. براساس نظر بندورا، نگرشها، تواناییها و مهارتهای شناختی هر فرد تشکیل دهنده چیزی است که سیستم خود[7] نامیده میشود. این سیستم در چگونگی درک ما از شرایط مختلف و چگونگی رفتار ما در واکنش به آنها، نقش عمدهای ایفاء میکند. خودکارایی، بخش مهمی از این سیستم خود است.
خودکارایی هر فرد نقش مهمی را در چگونگی رویکرد و نگرش او به هدفها، وظایف و چالشها بازی میکند. رشد عاملیت انسانی و نظریه خودکارایی در مسیر زندگی است و از چهار منبع اصلی نشأت میگیرد:
1- تجربیات موفق[8]. مؤثرترین راه برای رشد یک حس قوی کارایی، از طریق تجربیات موفق است.
2- مدلسازی اجتماعی[9]. مشاهده موفقیت دیگران در انجام یک کار، منبع مهمی برای خودکارایی است. به گفته بندورا مشاهده آدمهای مشابه خودمان که با تلاش پیگیر به دستاوردهای موفقی نایل میشوند، این اعتقاد را در مشاهدهگر تقویت میکند که او نیز دارای قابلیتهایی است که میتواند از عهده فعالیتهای مشابه به نحو موفقیتآمیزی برآید.
3- ترغیب اجتماعی[10]. بندورا اظهار میدارد که افراد از طریق ترغیب و تشویق دیگران نیز میتوانند متقاعد شوند که دارای مهارتها و قابلیتهای لازم برای موفقیت میباشند.
4- واکنشهای روانی[11]. واکنشهای هیجانی و روانی ما نسبت به شرایط و وضعیتهای مختلف نیز نقش مهمی را در خودکارایی ایفاء میکند. بندورا نه تنها شدت واکنشهای هیجانی و فیزیکی، بلکه به چگونگی درک و تفسیر آن نیز اهمیت میدهد( بندورا، 1977).
ساختار اجتماعی
بحث از عاملیت انسانی بدون توجه به نقش ساختار در شکلدهی رشد به نظر ناکامل میرسد. تمامی تفاوتهای فردی و شاخصهای روانشناختی باید در میان هنجارهای تاریخی و فرهنگی و عقاید و رفتارهای والدین، همالان و رسانههای جمعی دیده شود. ارتباط متقابل فرد و بافت در نظریه بران فن برنر[12] (1977) شاید بیش از هر نظریه دیگری برجسته شده باشد. برانفنبرنر معتقد است که کودکان در خلاء رشد نمیکنند بلکه رشد آنها در بافت خانواده، محله، جامعه، کشور و جهان صورت میگیرد. شکل (2) به خوبی نظریه بافتی برانفنبرنر را نشان میدهد.
نقش ساختار در شکلدهی ادراک فرد از خویشتن و خودپنداره شخصی، ادراک فرد از وظایف و نقشهایی که هویت او را خلق میکنند کاملاً روشن است. اِکلس و همکارانش (2008) با مثالی تعامل بین عاملیت انسانی و ساختار را نشان میدهند:
اگر دانشآموزی به توانایی خود در انجام کارهایش اطمینان داشته باشد و ارزش شخصی بالایی را نیز برای انجام تکالیف مدرسه قائل باشد به احتمال زیاد مدرسه را ادامه میدهد و در تکالیف یادگیری درگیر میشود. تأثیر محیط را نیز نمیتوان در این شرایط نادیده گرفت؛ صلاحیت تحصیلی دانشآموز علاوه بر دورن خودش از دیدگاه دیگران (والدین، معلمان و همالان) نشأت میگیرد. بنابر این دانشآموزی که دارای سابقه شکست طولانی در سالهای اولیه مدرسه است و از طرف معلم نیز توانایی تحصیلیاش مورد تردید قرار میگیرد، به نظر نمیرسد که بتواند با سطح بسندهای از عزت نفس تحصیلات خود را دنبال کند (اکلس، 2008).
چارچوبهای نظری در عاملیت انسانی
سئوال درباره اینکه چگونه عاملیت انسانی در مواجه با محدودیتهای فرهنگی و ساختاری مفهومسازی و عملیاتی میشود از جانب بسیاری از پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است. تمایل روانشناسان به ایجاد چارچوب نظری برای توجیه چگونگی تأثیر ساختار بر روی فرد و چگونگی تأثیر فرد بر روی ساختار باعث شکلگیری نظریههای متعددی شده است. دو دیدگاه اصلی که بیشتر به این موضوع پرداختهاند نظریه تحلیل اثرات انتخاب[14] و نظریه مسیر زندگی[15] است. هر دو نظریه تأثیر ویژگیها و اعمال فردی را بر روی محیط اجتماعی مجاور فرد برجسته میسازند.
- نظریه اثرات انتخاب. براساس این دیدگاه ارتباط بین ساختار اجتماعی و بروندادهای شخصی ممکن است بازتاب تأثیر شرایط ساختاری بر روی فرد یا بالعکس باشد. برای نمونه در جامعهشناسی پزشکی میتوان به ارتباط بین موقعیت اقتصادی- اجتماعی و سلامت روانی اشاره نمود. جاییکه شرایط اقتصادی- اجتماعی پایین در پیوند با شرایط زندگی باعث کاهش سلامت روانی میشود، همچنین مشکلات مرتبط با سلامت روانی نیز مانع پیشرفت اقتصادی-اجتماعی میگردد.
نظریه اثرات انتخاب، فرایند انتخاب را ممکن است به عنوان نتیجه تصمیمهای هوشیارانه خود فرد (از جمله اینکه فرد دچار افسردگی شدید ممکن است شغلی را با درآمد پایین ترجیح دهد)، تطبیقهای محیطی ناهشیارانه (از جمله زمانی که فردی دچار افسردگی شدید است ممکن است کارفرمایش به تدریج انتظارات مربوط به عملکرد شغلیاش را متناسب با شرایط او تعریف کند) و فعالیتهای دیگران (از جمله اینکه فرد دچار افسردگی شدید به خاطر شکست در برآوردهسازی انتظارات شغلیاش اخراج میشود) بداند. بنابر این تأثیر عاملیت انسانی در ساختار اجتماعی و هر شرایطی کمتر یا بیشتر قابل تعریف است (مک لود[16] و لیولی[17]، 2003، ص. 84).
- نظریه مسیر زندگی. پارادایم مسیر زندگی به مفهومسازی نقش عاملیت انسانی در زندگی اجتماعی و در احتمال تأثیر عوامل مختلف در انتخابهای فردی، گرایشها و اعمال فردی در رشد مسیر زندگی میپردازد. این دیدگاه نقش تجارب فردی و عاملیت انسانی در ساخت مسیر زندگی را از یک سو و از سوی دیگر نقش ساختار اجتماعی و تأثیر آن در روند شکلدهی و حرکت در مسیر زندگی را مورد تأکید قرار میدهد. افراد تصمیمهای هوشمندانهای را جهت تغییر مسیر زندگیشان به منظور بهبود موقعیتشان یا در جهت تحقق بخشید به آرزوهایشان در چارچوب ادراک شده (ساختار اجتماعی) اتخاذ میکنند (الدر، 1981).
عاملیت و ساختار در دیدگاه اِکلس
اکلس با توجه به نظر اِلدر (نظریه مسیر زندگی) معتقد است که چهار خصیصه در نظریهاش برای درک تفاوتهای فردی و گروهی در خط سیر مسیر زندگی دارای اهمیت ویژهای است. او این چهار خصیصه را در زیر خلاصه نموده است (اکلس، 2008، صص 234 تا 236):
- انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه افراد درباره اینکه چگونه وقتشان را بگذرانند و تلاشهایشان را هدایت کنند باعث میشود در بین افراد و گروهها در التزام و پیشرفت تحصیلیشان تفاوت ایجاد شود. البته با توجه به نظر الدر و تأکید او بر روی ساختار، ما فرض میکنیم که انتخابهای تحصیلی به طور وسیعی از تجاربی که فرد در مدرسه و خانه داشته است نیز تأثیر میپذیرد.
- اگرچه افراد ازبین گزینههای مختلف دست به انتخاب میزنند، آنها به طور فعال یا هوشیارانه تمام گزینههای در دسترس را در تصمیمگیریهایشان لحاظ نمیکنند. بسیاری از گزینهها به دلیل عدم آگاهی از وجود آنها مورد بررسی قرار نمیگیرد، برخی نیز به دلیل اینکه فرد تصور میکند قادر به دسترسی به آنها نیست کنار گذاشته میشوند.
برای مثال یک دلیل برای درگیری کامل در تکالیف مدرسه این است که دانش آموز آن را سرمایهگذاری زمان و انرژی برای دستیابی به موقعیتهای شغلی و تحصیلی در آینده میداند. حال اگر دیدگاه دانشآموز نسبت به آینده اینگونه باشد که تحصیل را ادامه نخواهد داد و شغلش با آموزش دانشگاهی ارتباط و پیوندی ندارد، به نظر غیرممکن میرسد که وقت زیادی را بر روی کارهای مدرسه صرف کند. همچنین اگر خوب عمل کردن در مدرسه به عنوان قسمتی از هویت شخصی و اجتماعی دانشآموز نباشد و او به وسیله والدین و دوستانش تشویق نشود، گذاردن زمان و تلاش جهت درست انجام دادن تکالیف مدرسه احتمالاً برای او ارزش شخصی پایینی خواهد داشت.
البته، ترتیب و نوع گزینههای در دسترس نیز به طور وسیعی به موقعیتها و ساختار فرهنگی وابسته است. افراد ممکن است به خاطر فرصتهای محدود آموزشی در زندگیشان، کمتر امکان رفتن به مدرسه را داشته باشند. برای مثال بسیاری از کودکان در جوامعی زندگی میکنند که مدرسه ندارد یا اگر هم دارد منابع بسیار اندکی در دسترس است. همچنین، بسیاری از کودکان نیز در جوامعی زندگی میکنند که دسترسی به مدرسه به دلیل خصوصیات و شرایط مدرسه، ارزشها و نیازهای زیستی خانواده یا خواهر و برادر و یا خطرات موجود در مکانیکه این کودکان زندگی میکنند- خطرات مرتبط با خشونت اجتماعی، تبعیض نژادی یا جنگ- دشوار یا حتی خطرناک است.
- تصمیمهای مرتبط با پیشرفت در داخل یک بافت اجتماعی پیچیده، که برای هر فرد دامنهی وسیعی از انتخابها (انتخابهایی که دارای پیامد فوری یا بلندمدت هستند) را فراهم میآورد، گرفته میشود. این انتخابها معمولاً در بین دو یا چند گزینه مثبت، یا دو یا چند گزینه که دارای جنبههایی مثبت و منفی هستند صورت میگیرد. برای مثال، تصمیم در مورد صرف زمان بر روی مطالعه و تسلط بر دروس مدرسه در بافت تصمیمهای دیگر (نظیر گذراندن وقت با دوستان، تکمیل سایر مهارتها و کمک در خانه، بازی در مدرسه و یا اختصاص زمان برای تأمین خانواده و تعهدات اجتماعی) اتخاذ میشود. با دادن احتمال بالای موفقیت، فرض بر آن است که فرد آن رفتارها و وظایفی را انتخاب میکند که برای او از ارزش شخصی بالاتری برخوردارند.
اِلدر در کارهای خود بر روی فقر، کلاس اجتماعی و افسردگی شدید بیان میکند که بسیاری از افراد حتی فرصت انتخاب را ندارند. بعضی در مدارسی با منابع محدود و معلمان ناتوان و کم سواد تحصیل میکنند، بعضی دیگر نیز مدرسه برای رفتن ندارند و یا از رفتنشان به مدرسه به دلایلی نظیر 1) اجبار، محدودیت و عدم توان خانواده، 2) خطرات موجود در جامعه در ارتباط با جنگ، تعصب یا تبعیض نژاد، 3) هنجارهای اجتماعی درباره کسانی که به مدرسه میروند و 4) ناتواناییهای جسمانی، شناختی و عاطفی جلوگیری میشود.
- چهارمین خصیصه نظریه اِکلس که با نظریه مسیر زندگی اِلدر در ارتباط است بیان میکند که فرایندهای مرتبط با اطمینان تحصیلی و ارزش شخصی پویا و رشد یابنده هستند. به عبارت دیگر ویژگیهای فردی و ویژگیهای موقعیتی به عنوان عناصر مختلف سیستم خود عمل کرده و در زمانهای مختلف یکی بر دیگری برتری بیشتری دارد. همچنین عناصر سیستم خود نیز در طول زمان در پاسخ به تجارب و وظایف معین تغییر میکنند (تغییر در تواناییهای شناختی، عقاید تبیینی، فشار اجتماعی و تأثیر اجتماعی و فرهنگی).
بحث و نتیجهگیری
بررسی تعامل ساختار و عاملیت انسانی پیش از مطرح شدن در روانشناسی در جامعهشناسی به عنوان یکی از مسایل اساسی حاکم بر نظریهها بوده است. علاقه به پیوند در ساختار و عاملیت در کارهای شماری از نظریه پردازان وابسته به سنت اروپایی به چشم میخورد. نظریههای مختلفی درباره رابطه عاملیت و ساختار از دیدگاه جامعه شناسی مطرح شده است:
1) نظریاتی که اصالت را به ساختار و ساخت اجتماعی میدهند و آن را عنصر تعیین کننده در تعبیر و تفسیر اجتماع میدانند،
2) دیدگاههایی که به اصالت ذهن یا عاملیت در تحولات و مطالعات و تحلیل معتقدند و
3) نظریاتی که اصالت را به رابطه بین عاملیت و ساختار می دهند و سعی در ایجاد ارتباط بین این دو عامل دارند.
آنتونی گیدنز[18] (جامعه شناس مشهور بریتانیایی) دانشمندی است که سعی دارد بر دوگانگی ساختار و عاملیت چیره شود. گیدنز با جدا کردن عاملیت ازنیتهای کنشگران میخواهد نشان دهد که بدون دخالت عوامل انسانی هیچ رویدادی در سطح جامعه نمیتواند پدید آید و نشان میدهد که کنشهای کنشگران همان چیزی است که کنشگر نیتش را کرده است. به نظر او ساختارها و عوامل انسانی پدیده ای جدا از هم نیستند و در دو قطب متفاوت قرار ندارند. او هم به جنبهی خارجی ساختار و هم به نقش فعالانه و خلاقانه کنشگران در شکل گیری ساختارها توجه میکند(راسخ، 1388).
در روانشناسی نیز مسأله عاملیت و ساختار به موازات نظریههای جامعه شناسی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. در برخی از نظریات روانشناسی بر روی تأثیر عاملیت و در برخی بر روی تأثیر ساختار تأکید شده است. ولی با ظهور نظریههای شناختی- اجتماعی و بافتی شاهد آن بودهایم که تحول نه تنها از دیدگاه عاملیت بلکه از دیدگاه ساختار نیز مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. نظریه شناختی-اجتماعی بندورا گامی موثر در ایجاد این پیوند به حساب میآید. بندورا با تأکید بر خودکارایی در شکلگیری رفتار، منشأ خودکارایی را علاوه بر درون فرد از ساختار و تجربیات او در محیط اجتماعی میداند.
علاوه بر دیدگاه بندورا با بررسی نظریه اثرات انتخاب و مسیر زندگی در این مقاله سعی شد تا دیدگاهی روشن در حوزه ارتباط بین ساختار و عاملیت ارایه شود. اِکلس نیز با چارچوب بندی نظریه خود براساس دیدگاه الدر توانست تا حدود زیادی به تحلیل پیوند بین عاملیت و ساختار در انتخابها و کنشهای فردی بپردازد. چهار خصیه نظریه اِکلس دیدی روشن از عاملیت انسانی، ساختار و تعامل بین این دو به ما میدهد. به هر حال بررسی رفتار بدون در نظر گرفتن ویژگیها و تفاوتهای فردی و ساختاری که رفتارها و تصمیمها در آن اتفاق میافتد به نظر بیمعنی میآید. مک لود و لیولی (2003) معتقدند که شخصیت فرد را باید در چارچوب محیط اجتماعی او تفسیر نمود و تصمیمهایی که فرد میگیرد تا حد زیادی برآمده از ساختاری است که او در آن زندگی میکند. در شکل (3) ساختار اجتماعی و چارچوب شخصیت فرد از این دیدگاه به تصویر کشیده شده است.
منابع و مأخذ
راسخ، ک. (1388). عاملیت و ساختار. بازیابی شده در تاریخ 16/8/90، قابل دسترسی در http://keramatollahrasekh.blogfa.com/post-41.aspx
رایس، ف. ف. (2001). رشد انسان: روانشناسی رشد از تولد تا مرگ (ترجمه دکتر مهشید فروغان). تهران: انتشارات ارجمند.
Bandura, A. (1995). Self-Efficacy in Changing Societies. Cambridge University Press.
Bronfenbrenner, U. (1977) Toward an experimental ecology of human development. American Psychologist. 32:513-31. Available at http://www.uncg.edu/hdf/facultystaff/Tudge/Bronfenbrenner%201977.pdf
Chris, J. (1998). Core Sociological Dichotomies. New Delhi : Sage Publications.
Eccles, J., S. (2008). Agency and Structure in Human Development. Research in Human Development, 5(4), 231–243. Available at http://www.rcgd.isr.umich.edu/garp/articles/eccles08a.pdf
Elder, G., H. (1981). History and the life course. In D. Bertaux (Ed.), Biography and society (pp. 77-115). Beverly Hills. CA; Sage.
Elder, G., H. (1994). Time, Human Agency, and Social Change: Perspectives on the Life Course. Social Psychology Quarterly, 57(1), 4-15. Available at http://www.colorado.edu/ibs/pb/thornberry/socy7004/pdfs/Time,%20Human%20Agency,%20and%20Social%20Change%20.pdf
* از این مفهوم برای بیان میزان اراده آزاد افراد در کنشهای اجتماعیشان استفاده میکنیم. میزان عاملیت و اراده ما به میزان فشارهایی که از سوی ساختارها به ما وارد میشود بستگی دارد. عاملیت برخی افراد به علت عوامل ساختاری (مثل فقر) از عاملیت برخی دیگر کمتر است. همچنین برخی شرایط (مثل یک وضعیت سیاسی مستبدانه) منجر به کاهش عاملیت همه افراد میشود(برگرفته از کریس (Chris) 1998).
** ساختار یکی از مفاهیم کلیدی در جامعه شناسی و روانشناسی است. از این مفهوم معمولاً برای اشاره به الگوهای تکرار شونده رفتار اجتماعی استفاده میشود. از آنجا که این رفتارها فراگیر، مستمر و قاعدهمند هستند، بر انسان های دیگر تاثیر میگذارند و آنها را مقید و محدود میسازند. ما معمولاً رفتارمان را با فشارهایی که از سوی ساختار اجتماعی به ما وارد میشود هماهنگ می کنیم. برای مثال، هنگام مراجعه به بانک در صف میایستیم و در روابط خود از الگوهای رایج پیروی میکنیم (برگرفته از کریس (Chris) 1998).
[1]- Elder
[2]- Bandura
[3]- Self-efficacy
[4]- Eccles
[5]- Expectancy–Value Model of Achievement Choices
[6]- Reciprocal determinism
[7]- Self-system
[8]- Mastery Experiences
[9]- Social modeling
[10]- Social persuasion
[11]- Psychological Responses
[12]- Bronfenbrenner
[13]- Rice
[14]- Selection effects
[15]- Life course theory
[16]- McLeod
[17]- Lively
[18]- Anthony Giddens